چرا نصر مخالف مدرنیته است؟
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۲۴۶۵۸
سیدحسین نصر یکی از افراد برجسته و سرشناس نحله فکری «سنتگرایی» است که در حیطههای مختلف، با توجه به مبانی و گرایش ویژه خود، مباحثی را عنوان کرده است.
به گزارش همشهری، متن پیش رو ضمن مروری اجمالی بر تفکرات سیدحسین نصر در آثاری مانند «اسلام و تنگناهای انسان متجدد»، «در جستوجوی امر قدسی»، «جوان مسلمان و دنیای متجدد»، «دین و نظام طبیعت» و… و با بهرهگیری از یادداشت دکتر یحیی عبداللهی، در قواره چند سؤال، سعی در نقد آرای تمدنی وی دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از مولفههای اصلی نظام فکری سیدحسین نصر و سایر سنتگرایان، به مفهوم سنت میتوان اشاره کرد که دیگر مولفههای منظومه فکری وی حول این محور معنا و تعریف میشوند.
منظور از سنت در این اندیشه، یعنی مجموعه اصولی که فرابشری بوده و از عالم بالا نازل شده و عبارت است از نوعی تجلی خاص از ذات الهی که البته متناسب با مقاطع مختلف زمانی و در شرایط متفاوت جوامع بشری به کار گرفته میشود.
به دیگر سخن، سنت به معنای مجموعه آرا و عقاید و علومی است که در تمام ابعاد وجودی همچون هنر، علوم و فنون و… یک تمدن را میسازند؛ با این شرط که این معارف، بایستی از یک منبع الهی سرچشمه گرفته باشد. به این ترتیب سنت به معنای متداول کلمه، نهتنها به معنای دین است بلکه دین در آن جای دارد.
نکته دیگر آنکه سنت و امر قدسی از هم جداییناپذیرند و همانگونه که سنت با مدرنیسم و مدرنیته سر ناسازگاری دارد، امر قدسی نیز نهتنها با امور دنیوی به معنای قدیم کلمه مخالف است بلکه البته با تقدسزدایی و دنیویسازی هم که مشخصه دنیای ماست، جمعناپذیر است.
همچنین باید دانست مفهوم سنت، به سنتهای شرقی محدود نمیشود بلکه غرب هم از سنتهایی برخوردار است؛ لکن سنتهای شرقی در وضعیت دستنخوردهتری مانده و غرب برای احیای سنت فکری و معنوی خود چارهای جز یاریجستن از سنتهای هنوز سرزنده شرقی ندارد.
وحدت ادیاناز دیگر گفتههای سنتگرایان، قائلبودن به وحدت ادیان است. آنها باور دارند که همه ادیان، منشأ الهی دارد و از سوی خداوند متعال نازل شده و هرکدام از آنها هم بابی است بهسوی درگاه الهی. با همین مبنا آنها برای همه ادیان، مشروعیت قائلند و هرکدام از آنها را جلوههایی از حقیقت واحد میدانند.
سنتگرایان توجه خاصی به ادیان غیرابراهیمی دارند و به تمام ادیان از درون نگریستهاند و برای آنها، سنت تائو و سنت کنفوسیوس و ادیان هندو و سرخپوستی، تفاوتی از حیث عرفان و باطن ندارند؛ هرچند مناسک هرکدام را متفاوت میدانند.
علم قدسیسیدحسین نصر را میتوان از پیشتازان بحث «اسلامیکردن دانش» بهحساب آورد. او نخستین بار در کتاب علم و تمدن در اسلام به این موضوع پرداخت. از منظر نصر، علم جدید، به لحاظ مفروضات، ماهیت، روشها و قالبها به طور کامل با علم پیش از رنسانس، متفاوت است؛ همچنین از منظر فلسفی نیز به نحوی اساسی با همه این علوم سنتی تفاوت دارد. علم جدید همزمان با طغیان فلسفه بر ضد وحی و جهاننگری دینی زاده شد.
علم جدید بر نگرش فلسفی خاصی مبتنی است که طبق آن عوامل جهان مادی، منقطع از قدرت خداوند، عمل میکنند. این نگرش فلسفی خاص، جهان مادی را اولا موضوع درخور تحویل به مناسبات و معادلات ریاضی و کمّی میداند، ثانیا مُدرک یا ذهن را که این جهان را مطالعه میکند، شعوری میداند که چیزی جز قدرت استدلال نیست و ربطی به وحی و عقل کلی ندارد؛ بنابراین این علم جدید با نگرش فلسفی اسلامی و یا حتی با نگرش فلسفی خود مسیحیت نیز ناسازگار است؛ فلسفهای که با طرح «اصالت علم»، علم جدید را به یک ایدئولوژی تبدیل میکند که تنها راه برای نگریستن به هر چیزی را خلاصه در همین زاویه دید میکند. این نگرش سبب شده تا نظر و نظریه دینی در باب هستی، بیربط جلوه کند و شأن دین تا اندازه چند اصل اخلاقی کاملا ذهنی و موضوعاتی متعلق به وجدان شخصی، تنزل پیدا کند.
حکمت خالدهدر میان تعابیر سنتگرایان آمده که هسته مرکزی همه ادیان را «حکمت خالده» یا «جاودانخرد» دانستهاند. حکمت خالده در اندیشه نصر، پایه همه ادیان است که با عقل الهی قابل فهم است و این وحی الهی با سنت، ارتباط وثیق و مداوم دارد.
از منظر سنتگرایان، حکمت با علم، برابر نیست بلکه حکمت، سنخی از معرفت است که در آخرین سطح، در عرفان تجلی میکند؛ در نتیجه، همه سنتگرایان طالب معنویتی هستند که آن را یکی از میراثهای بزرگ بشریت میدانند که در تمام ادیان و تمدنهای کهن هست و در اسلام به شکل کامل وجود دارد و منظورشان از این معنویت، همان عرفان است.
از دیدگاه نصر، طریقههای صوفیانه، بهترین نماینده حفظ میراث و تعالیم اصیل و اولیه حضرت رسول اکرم (ص) در باب تهذیب باطن، پیروی از سنت و دیگر فضایل اخلاقی هستند که به فهم معنای باطنی ایمان و تعالیم اسلام و سرانجام تحققبخشیدن به توحید، منجر شده است؛ بنابراین مراکز متصوفه در ایران که به خانقاه شناخته میشوند، از کانونهای اصلی حیات دینی در باور سنتگرایاناند.
غربستیزیسیدحسین نصر همانند دیگر سنتگرایان، ازجمله مخالفان مهم و جدی مدرنیته به شمار میروند که به نقد و نفی مدرنیته و تمدن غرب میپردازند. به نظر آنها دوران کنونی، دوران جاهلیت نوین است که باید بتهای باطل آن را در هم کوبید. بر همین اساس، نصر معتقد است نخستین وظیفه تمام متفکران سنتهای معنوی و دینی مانند اسلام، نقد مدرنیسم است.
با توجه به این رویکرد، تجددگرایی، نگرشی خاص به جهان است که در دوره نوزایی شروع شد. آنچه انسانگرایی، عقلگرایی و دوره نوزایی نامیده میشود، حقیقت مطلق و نهایی متعالی از سطح انسانها را انکار کرده و نظام الهی به نظام انسانی فرومیافتد. تجددگرایی، خود انسان را «مطلق» میگیرد و به معنایی به انسان جنبه «مطلق» میبخشد.
از منظر آنها مدرنیسم به هیچ وجه به معنای دگرگونی نیست بلکه جهانبینی و فلسفه ویژهای است که بر پایه نفی جهانبینی الهی و برداشتن خداوند از مرکز واقعیت و نشاندن انسان بر جایگاه او استوار است.
این امر به جایگزینی فرمانروایی انسان به جای ملکوت خداوند است که در نهایت توجه ویژه به فرد و فردگرایی شده و عقل و حواس وی اهمیت مییابند؛ از این رو شالوده روشهای شناخت و معرفتشناسی مدرنیسم، یا بر عقلگرایی و یا بر تجربهگرایی استوار است و این مکتب، ارزشهای انسان زمینی را برترین مجموعه ارزشها و سنجهای برای همهچیز میسازد.
نصر بر این باور است که عبرتنگرفتن کشورهای شرقی و اسلامی از سرنوشت شوم غرب، خود فاجعهای است که گریبان دنیای شرق و اسلام را گرفته است.
تکنولوژیبا توجه به نگاهی که نصر و سنتگرایان به مدرنیته دارند، طبیعی است که تکنولوژی و صنعت را هم ابزارهایی در خدمت اهداف استعماری جهان غرب و جهانبینی و فلسفه اومانیستی بدانند. آنها معتقدند این تکنولوژی نوین مبتنی بر علم بعد از رنسانس است.
از نظر تاریخی، تکنولوژی جدید تا اواسط قرن۱۸ میلادی و اوایل قرن۱۹ میلادی چندان با علم جدید همراه نشده بود، اما با ظهور انقلاب صنعتی و اختراع ماشینهای جدید، ابزارهای تولید در غرب تغییر کرد و یک تکنولوژی کاملا متحد با علم تماما مادهگرا وارد صحنه شد. نتیجه هم این شد که تکنولوژی جدید پا به عرصه دنیا گذاشت که قدرت عظیمی برای تسلط بر طبیعت و سایر تمدنهای فاقد تکنولوژی مشابه در اختیار بشر متجدد میگذاشت.
نصر با شگفتزدگی میگوید که غرب، امروزه از محدودیتها و خطرات تکنولوژی آگاه شده، اما بسیاری از مسلمانان و آسیاییها و آفریقاییها به این تکنولوژی همچون عصای سحرآمیز مینگرند که به مدد آن میشود بر همه مشکلات و چالشها غالب شد و سعادت را به ارمغان آورد.
البته این تصور و یا توهم نسبت به تکنولوژی غربی تا حدودی طبیعی است؛ چراکه غرب به مدد همین تکنولوژی توانسته بر سایر جوامع مسلط شود. ولی باید دانست که این واقعیت تاریخی نمیتواند ماهیت این تکنولوژی را که مردان و زنان را از حالت آدمی، خارج و به امتداد ماشین بدل کرده، تغییر دهد. مهمترین اقدام مسلمانان همین است که ریشههای تکنولوژی و صنعت را به طور جدی مطالعه کنند، مبانی آنها را بفهمند و آن را در چارچوب جهاننگری اسلامی ارزیابی کنند.
تمدن نوین اسلامیسیدحسین نصر در باب تمدن اسلامی معتقد است که این تمدن از بدو تولد تاکنون هرگز به زوال و تعطیلی گرفتار نشده، هرچند همراه با فراز و نشیب بوده است. او معتقد است که بنیاد تمدن بر فرهنگ استوار است و فرهنگ اسلامی همواره پویایی خود را حفظ کرده و تمام سرزمینهای اسلامی از معرفت توحیدی و دانشهای اسلامی بهره بردهاند.
به عبارت دیگر نصر، تمدن را در پارادایمی نو بر اساس بنیادهای معرفتی و فرهنگی تعریف میکند. او تمدنها را مبتنی بر نحوه تولید، وضع اقتصادی و منابع ثروت یا قدرت سیاسی و نظامی دستهبندی نمیکند؛ گرچه منکر تأثیر این مولفهها در توسعه تمدنها نیست.
به باور وی ویژگی بارز تمدن اسلامی بهعنوان یک تمدن پویا، آن است که این تمدن در طول تاریخ، بنیادهای فرهنگی و معرفتی خود را از راههای مختلف به صورت اصیل، حفظ کرده است. این ویژگی سبب میشود تا آموزههای این تمدن در هر دورهای برای نوع بشر قابل دسترسی باشد و پویایی همین است.
نصر معتقد است تمدن اسلامی زمانی در اوج اقتدار قرار میگیرد که بتواند حقایق اسلام را در همه سطوح حیات بشری متجلی سازد؛ بر این اساس، بالندگی تمدن اسلامی نیازمند تحقق دو امر است:
۱. نقد عمیق از تجدد و دنیای متجدد
۲. تحقق رنسانس اسلامی در سطح فکری (احیای سنت).
نقد تجددنصر نقد مدرنیسم را امری الهی و وظیفه تمام متفکران الهی و اسلامی میداند. وی تنها به نقد نتایج و عوارض منفی مدرنیسم بسنده نکرده و پایههای نظری آن را متزلزل میداند. از منظر او فراموشی واقعیت الهی، غیرقدسیشدن معرفت بشری، جایگزینی خدامحوری با اومانیسم و فقدان معنویت، از نقدهای مبنایی به تمدن غرب است.
تضعیف دین، ترویج بنیادگرایی، تخریب محیطزیست، علمگرایی، فردگرایی، بحران اخلاق، ازدسترفتن هویت خانواده و دگرگونشدن مفاهیم آزادی، حقوق بشر و… از دیگر نقدهای دکتر نصر است. نصر در معرفی جایگزین مناسب برای مدرنیسم، ناتوان است. وی خیر مدرنیسم را عرضی و شرّ آن را ذاتی میداند. پیشنهاد جایگزین دکتر نصر در مقابل مدرنیسم، سنتگرایی است.
احیای سنتنصر در ادامه دیدگاههای خود میگوید برای اینکه بتوانیم در برخورد با مغربزمین پیروز شویم، اول از همه باید درصدد بازیافتن اصول اجتنابناپذیر و ابدی و جاودان فرهنگ خود برآییم؛ هرگاه این اصول زنده باشد مانند ریشه درختی است که همیشه از آن شاخههای سرسبز و برگ و گل و میوه میروید.
در این مسیر، او چند پیشنهاد دارد: انس بیشتر با سنت و دفاع از اسلام در برابر تفاسیر تحریفی، توجه به پیوستگی اقتصاد با اخلاق در تمدن اسلامی، بیاعتمادی نسبت به نهادهای سیاسی غرب (دمکراسی)، توجه به پیشینه مشارکت مردمی در جهان اسلام، شناخت غنای سنت هنری سرشار اسلام.
طرح چند سؤالدکتر نصر همانند افراد دیگری همچون فردید و آلاحمد درصدد بیان نوع مواجهه با «غربزدگی» است. او در برابر مدرنیته، عالم مطلوب خود را مبتنی بر «سنت» استوار میسازد که برگرفته از ساحت قدسی ادیان است؛ از این رو میتوان تقابل «سنت و تجدد» را اصلیترین موضوع فکری او دانست.
فارغ از ابهام مفهوم «سنت» و گستره وسیع آن در تعاریف واقعشده، این مولفه به هیچ وجه تاب و توان مقابله با دنیای مدرن را ندارد. مدرنیته توانسته است در زوایای گوناگون زندگی فردی و اجتماعی انسان، نفوذ یابد و همه عرصههای حیات بشری را تسخیر کند و در این مسیر از دانشها، فنون و تکنولوژیهای متعددی بهره برده است. اما «سنت» در مواجهه با چنین تمدنی، توان رویارویی نداشته و جز مرور خاطراتی از گذشته و حسرت نسبت به آن، رهاوردی ندارد.
جنبه سلبی سنتگرایی به شکل چشمگیری بر وجه ایجابی آن میچربد. هرچند سنتگرایان مدعی داشتن حرف برای هر بحرانی حتی محیطزیست هم هستند، اما در جزئیات وجوه گوناگونی از زندگی همچون اقتصاد، سیاست و… کمتر حرفی دارند و توصیههایی کلی دارند که چالش و بحرانی را حل نمیکند.
نکته مهم دیگر آنکه آوردن عنصری از گذشته به ساحت امروز، بدون رعایت اقتضائات روز و بازتولید متناسب آنها منجر به شکست میشود؛ یعنی نمیتوان عناصر جامعه سنتی را به دنیای امروز وارد کرد و انتظار داشت همان موفقیتها را کسب کنند. بهعنوان مثال آیا تمدن اسلامی مدنظر نصر که بر بنیادهای معنوی و عرفانی استوار است ظرفیت ایجاد یک تمدن جامع را در روزگار کنونی دارد؟
اینجاست که اهل اندیشه از سنتگرایان و بهویژه سیدحسین نصر میپرسند: اگر علوم مدرن پس از رنسانس یکپارچه از مفاهیم ارزشی و ایدئولوژیک انسان مادی رنج میبرد، آیا حکمت خالده و عرفان و تصوف، قابلیت ارائه مبانی و روش علوم در برابر علوم مدرن را بهعنوان جایگزین داراست؟ روش و متد جاریشدن عرفان در سایر علوم چگونه است؟
آیا علم قدسی شامل علوم تجربی و کاربردی نیز میشود؟ از آنجا که تکنولوژی و صنعت غربی نیز مورد انتقاد آنهاست، آیا عرفان میتواند فناوری و تکنولوژیهای نوینی را مبتنی بر آموزههای قدسی، نتیجه دهد؟
منبع: فرارو
کلیدواژه: سیدحسین نصر سیدحسین نصر تمدن اسلامی سنت گرایان نگرش فلسفی همه ادیان علم جدید تمدن ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۲۴۶۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده است
به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، شهریار زرشناس استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ با حضور در برنامه گفتگوی ویژه شبکه خبر و ابراهیم متقی کارشناس مسائل بینالملل در ارتباط تلفنی درباره اعتراضات دانشجویان دانشگاههای آمریکا و اروپا در حمایت از غزه گفتگو کردند.
مقدمه: خیزش ضدصهیونیستی دانشجویی در آمریکا به ۶۰ دانشگاه و البته مؤسسه آموزشی در سایه خشونت کم سابقه پلیس رسیده و تاکنون دستکم ۶۰۰ دانشجو و استاد دانشگاه بازداشت شدند.
سؤال: خیزش ضدصهیونیستی در دانشگاههای آمریکا، مؤسسات آموزش عالی و حالا هم که استرالیا، آلمان، فرانسه و بسیاری کشورهای دیگر اروپایی علت این جنبش اعتراضی دانشجویان در حمایت از فلسطین و غزه چیست؟
شهریار زرشناس؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه سیاسی: من گمان میکنم برای بررسی این پدیده باید دو علت را، یکی علت درازمدت و یکی علت کوتاه مدت را توجه قرار دهیم. من این پدیده را صرفاً یک رویداد سیاسی که مثلاً فقط حاصل از تحریک شدن وجدان عمومی در قبال جنایات رژیم صهیونیستی باشد نمیبینم، این را فراتر میبینم، یعنی اگر بیاییم نگاه کنیم در خصوص رویدادهایی که در شاید یک دهه اخیر و کمی بیشتر رخ میدهد و بعد به آن علت درازمدت و کوتاهمدت نگاه کنیم، بیش از ۱۰ سال است که روند عمومی سیاست و آن ساختار سیاست لیبرالی که مبتنی بر اتمیسم اجتماعی و مبتنی بر یک نظام حزبی و حرکت در ذیل مفهوم جامعه مدنی بر مبنای خواستهای اجتماعی در چارچوب یک نظام پارلمانتالیستی است، بیش از ۱۰ سال است شاید حدود ۱۵ سال است که این روند جاذبه و قدرت بسیج خود را از دست داده، این حرف را من نمیزنم، فیلسوفانی مثل ژان ژاک رانسیر و بعضی از غربیها میزنند و یک دوگانهای را خود رسانههای غربی هراسان ایجاد کردند در این خصوص که میگویند پدیدهای ورای مرزهای معمول سیاست لیبرال که آنها آن را پوپولیسم مینامند، حالا من در بحثم صحبت نمیکنم چقدر درست است یا غلط است، آنها این را میگویند. یک چنین روندی شروع شده، بعد جلوتر میآییم میبینیم که در همین دو سال اخیر رویدادی مثل جنگ اوکراین را داریم و نتایجی که این جنگ ایجاد کرده، تبعاتی که دارد، تغییراتی که در ساختار نظام بینالمللی ایجاد میکند، قبلتر از آن و همچنین در ادامه آن، روی افول هژمونیک نظام جهانی و بعد آن فضای واگرایی که در رأس نظام جهانی ایجاد میشود که فرصت عجیبی دارد برای دولتهای استقلال طلب و ملتها ایجاد میکند. در ادامه آن باز دوباره میآییم جلو؛ رویداد هفت اکتبر سال گذشته، بعد رویداد عملیات ایران؛ اینها را که کنار هم نگاه میکنیم میبینیم که به تعبیر یک نویسندهای که میگفت بادها خبر از تغییر فصل میدهند، ما احساس میکنیم انگار یک اتفاقی پیش میآید که این اتفاق فراتر از صرف مرزهای سیاسی است. من حتی حرکت دانشجویان را که ما میگوییم سبقه ضدصهیونیستی، ولی روایت صهیونیستی؛ وجه اصلی هویت عالم غرب مدرن است. وقتی شما روایت صهیونیستی را مورد حمله قرار میدهید در واقع دارید وجه بنیادین هویتی عالم غرب مدرن و وجه تمدنی را دارید مورد حمله قرار میدهید.
سؤال: این را در شعارهایی که دانشجویان در این جنبش اعتراضی در دانشگاههای مختلف هم سر میدهند میتوانیم ببینیم.
زرشناس: بله، کاملاً، حتی شعار مرگ بر آمریکا، اصلاً من سویه را میخواهم بگویم، بعد ببینید دو اتفاق؛ یک اتفاق این است که ترکیب دو عامل است؛ یکی این است که عالم غرب مدرن، این یک بحث فلسفه- تاریخی است. عالم غرب مدرن از اواخر قرن نوزدهم وارد دوران بحران انحطاط خود شده، این را من نمیگویم؛ این را نیچه میگوید، با زبان دیگری توینبی میگوید، با زبان دیگری اِشپَینلِر میگوید، با یک روایتی لِوُفِر میگوید، یک روایت دیگری مارتین هایدِگِر میگوید، با یک بیان دیگری فوکو میگوید؛ این یک بحث عمومی است که عالم غرب مدرن وارد دوران بحران انحطاط خود شده، وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد یعنی مدرنیته دارد کم کم قدرت اقناعی خود را از دست میدهد، مدرنیته دارد، از همه مهمتر وجه هژمونیک خود را از دست میدهد و این سیطره هژمونیک آن دارد خرق میشود، بعد این عامل بلندمدت است که اساساً نزدیک صد سال است که پیش میآید. علاوه بر آن یک عامل کوتاهمدت هم هست و آن این است که سیاستهای سه چهار دهه اخیر نئولیبرالی در نظام سرمایهداری بینالمللی هم در آمریکا، هم در کشورهای اروپایی و همچنین کشورهای شبه مدرن وابسته به آنها یا غیر از آن در واقع نوعی بحران اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده که همین مسأله هم دوباره قدرت اقناعی و جاذبه مدل گفتار مدرنیته را از بین برده یا کمرنگ کرده و نظام رسانهای اینها را هم در بسیج کردن، صورت بندی و نوعی تحمیق کردن دچار مشکل کرده است. این یک اتفاق موجب میشود که اگر تا کنون این مجموعه سیطره هژمونیک مدرنیته میتوانست نوعی وجدان تحمیق ایجاد کند، یعنی وجدان اخلاقی انسانی جامعه را تحمیق و غیرفعال کند، حالا، چون این سیطره خرق میشود این دچار روزنههایی در خود میشود، نمیگویم به طور کامل از بین رفته، دارد دچار روزنههایی میشود، بنابراین یک نوع وجدانی که تا به حال سرکوب میشد، یک نوع وجدان بیدار اجتماعی، اعتراضی کمکم دارد میدان پیدا میکند و فعال میشود. من گمان میکنم حتی اگر این بار این جنبش مهار شود و احتمال که خواهد شد، هر چند به سختی، باز هم ما شاهد نمونههایی خواهیم بود؛ حرکت و رویدادهایی که اینها مایههای دیسکورسیک و تمدنی دارند، یعنی دارند یک نوع گفتارسازی و آلترناتیوسازی میکنند، ممکن است وجه ایجابی آنها اصلاً پررنگ نباشد، چون ما در یک دوران گذار تاریخی به سر میبریم، اما نکته مهم این است که دارند حکایت میکنند که مدرنیته آن قدرت اقناعی خود را دارد از دست میدهد.
سؤال: ناظر بر تعبیری که به کار بردید، سؤال بپرسم؛ وجدان بیدار اجتماعی حالا در این رویداد را بررسی کنیم، اما نظام آمریکا تلاش میکند که صدای این وجدان بیدار اجتماعی شنیده نشود در این اجتماع ضدصهیونیستی، علت این تلاش چیست؟
زرشناس: میخواهد آن چه که رخ میدهد تحریف کند، اگر اینها بپذیرند که نوعی وجدان بیداری بلند شده که دارد خرق میکند، هرچند نه تام و تمام و تا حدودی خرق میکند سیطره هژمونی مدرنیته و عالم مدرن را؛ این یک معنا دارد و معنای آن این است که نشان میدهد مدرنیته دارد توان خود را از دست میدهد و دوران گذار و زمستانش فرارسیده. وقتی ما بحث فلسفه- تاریخی از ورود عالم غرب مدرن به دوران بحران و انحطاط میکنیم، چه میگوییم؟ میگوییم یک عالم و تمدنی دارد وارد زمستانش میشود. عوالم تاریخی و تمدنها مثل انسانها هستند، یک لحظهای به دنیا میآیند، دوران تکوین، کودکی و جوانی دارند، دوران نُضج پیدا میکنند و یک زمانی هم میرسد که در سرازیری حرکت در مسیر قهقرا قرار میگیرند. عالم غرب مدرن از منظر فلسفه- تاریخ، در رنسانس به دنیا آمده، اتفاقاً در همان رنسانس، سوداهای شدید صهیونیستی دارد. در همان رنسانس به دنبال تأسیس نظام جهانی است. وعده نظام جهانی میدهد، میخواهد آن را محقق کند با محوریت آموزههای صهیونیستی. از قرن هجدهم به بعد که دوران روشنگری است، از منظر فلسفه- تاریخ، دوران نضج اینهاست، اینها این را عملیاتی میکنند و در هیأت نظام جهانی کاملاً به وجود میآورند.
عالم غرب مدرن وارد بحران شده است
زرشناس: این نظام جهانی یک ساختاری از کشورهایی که خود را ارباب دنیا میدانند و جهان را غارت میکردند، نیروی کار مردم را استثمار میکردند، منابع طبیعی را غارت میکردند و کشورها را به بازار مصرف بدل میکردند، چنین وضعی ایجاد میکند و از اواخر قرن ۱۹، بنا بر آن چه که ما در نزد خود فیلسوفان غربی میبینیم، نیچه میگوید، ِاشپَنگلر میگوید، توینبی میگوید، فوکو میگوید، هایدگر میگوید، زیمل میگوید که این عالم غرب مدرن دارد وارد بحران خود میشود. دارد پاییز و فراتر از آن زمستانش فرارسیده. این زمستان وقتی فرامیرسد یکی از مؤلفههایش این است؛ قدرت اقناعی ضعیف میشود و چاقو دسته خود را میبرد. الان چیزی که ما میبینیم این است؛ در متن دانشگاههای آمریکا که کانون تولید دیسکورسهای تحمیقگر هستند به منظور این که مقوم تداوم حیات عالم غرب مدرن و تمدن آمریکایی ذیل این باشند، ما شاهد این هستیم که عنصر بنیادین آن که روح این عالم را دارد، روح عنصر مقوم آن است، یعنی وجه صهیونیستی مدرنیته، چون اگر راجع به مدرنیته صحبت کنیم، مدرنیته؛ سنتزی است از یونانیت و یهودیت؛ منتها یهودیت صهیونیستی. این عنصر دارد مورد حمله قرار میگیرد، این خیلی نکته مهمی است، یعنی سابقه جنبشهای دانشجویی را در امریکا و اروپا ببینید، جنبشهای دانشجویی قبلی یا وجه دیسکورسیک ندارند یا اگر دارند نهایتاً مثل مه ۱۹۶۸ به دنبال این هستند که تلقی مدرن لیبرالی از آزادی را به حوزههای بیشتری گسترش دهند که نتیجه اش شد، انقلاب جنسی دوم آمریکا و اروپا. این نتیجه جنبش ۱۹۶۸ است، این انتهای آن اعتراض است. اعتراض اجتماعی آنها هم؛ اعتراض به این است که چرا سرباز آمریکایی مثلاً در جنگ ویتنام کشته میشود؟ یعنی اعتراض به خود اصل نظام جهانی نیست، اعتراض به عناصر ساختاری و هویتی مدرنیته نیست، اینجا اعتراض؛ عنصر و رکن اصلی ساختاری هویت مدرنیته را مورد حمله قرار میدهد.
سؤال: ابراهیم متقی؛ کارشناس مسائل سیاسی و بینالملل هم به جمع ما اضافه شدند با آقای زرشناس راجع به تلاش نظام آمریکا برای این که صدای این تجمع ضد صهیونیستی شنیده نشود، صحبت میکردیم، اما در کنار آن صحبت کنیم به ورود خشونتآمیز پلیس در این سطح که میتوانیم بگوییم در جامعه نخبگانی و دانشگاهی آمریکا و اروپا، این سطح از ورود خشونتبار، کمسابقه است و در کنار آن اشارهای کنیم به اظهار نظر وزارت امورخارجه آمریکا که اشارهای نکرده به دستگیری دانشجویان و اساتید و اشاره کرده که در کشورش دموکراسی وجود دارد؟
متقی: از آقای زر شناس عزیز تشکر میکنم که نکات بسیار دقیقی را در تبیین بحران معنا در جهان غرب ارائه دادهاند این یک واقعیت جدیدی هستش که تحت تاثیر موجهای انقلاب تکنولوژیک قرار دارد وقتی که ما صحبت از جامعه شبکهای میکنیم وقتی که دگرگونیهای ابزاری و تکنولوژیک را آثارش را در محیط اجتماعی میبینیم در اون شرایط و فضا به این جمع بندی میرسیم که یک هویت جدیدی در برابر آن شکلبندیهای مسلط هنجاری در سیاست بین الملل و جامعه امریکا و جهان غرب دارد شکل میگیرد که اون فضایی هستش که حاشیه دارد یواش یواش قدرت پیدا میکند همونجوری که من حماس را و حزب الله را و گروههای مقاومت در عراق و یمن را به نوعی نشانههای ظهور حاشیه و باز تولید قدرت حاشیه میدانم طبیعی است که این وضعیت در مورد جهان غرب هم وجود دارد یعنی اینکه حاشیه هم در حاشیه نظام بین الملل معنا پیدا میکند و هم در خود جهان غرب و نظام سرمایه داری حاشیه میتواند خودش را بازتولید کند واقعیت این هستش که نیروهای اجتماعی در هر دوران تاریخی درصدد بر میآیند تا هویت خودشان را منعکس کنند، اما احتیاج به یک موضوع دارند احتیاج به یک سوژه دارند احتیاج به یک بهانه دارند برای اینکه اعتراض خودشان را نسبت به ساختار بیان بکنند و امروز من فکر میکنم در همه جهان و به ویژه در امریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی نسلکشی اسرائیل تبدیل شده به یک موضوع اعتراضی گروههای اجتماعی گروههای عدالتطلب، جوانان، دانشجویان بسیاری از این نشانهها در سال هزار و نهصد و شصت و هشت هم وجود داشت بسیاری از این نشانهها در سال هزار و نهصد و هفتاد و چهار و هفتاد و پنج در امریکا هم وجود داشت بسیاری از این نشانهها را ما در فضای جنبشهای ضد والاستریت هم میبینیم بنابراین یک نوع گرایش ضد ساختاری در خود جهان غرب وجود دارد که دارد نشان میدهد با نظم فعلی با اون اقتدار و هژمانی موجود سرمایهداری و جهان غرب هماهنگی چندانی ندارد و البته معتقد عجب ورود کند.
سوال: آقای زرشناس ما یک ورود کمسابقه پلیس را میبینیم در آمریکا ضمن اینکه این کشورها مدعیان حقوق بشر و آزادی بیان هم هستند؟
زرشناس: ببینید امریکا زمانی که بنیانگذاری شد میدانید حاصل جنگها استقلال بود که از سال هزار و هفتصد و هفتاد و شش تا هزار و هفتصد هشتاد و سه میلادی انجام شد و جنگهای استقلال که شروع شد و امریکا تاسیس شدقانون اساسی که توسط اون گروه طیفی از دولتمردان اغلب فراماسون و طرفدار سرمایه داری که اینها پدران بنیانگذار مینامند که نوشته شد یک اصل متمم یک متمم اصل اول دارد که اون متمم درو اقع تاکید بر آزادی بیان است ببینید دقت بفرمایید لیبرالیزم که ایدئولوژی محوری است که جامعه امریکا اصلاً دولت ایالات متحده آمریکا را بنیانگذاری کرد و در سه صورت مختلف لیبرال کلاسیک و لیبرالیزم حالا ارشادی و شبه سوسیال دموکراتیک و اخیراً نئو لیبرالیسم دارد اداره میکند این کشور را و جهان سرمایهداری را شعار محوری اش ادعای بحث آزادی است و اصلاً جدیدا اونچیزی را که اصل میگیرده این نگاه کنید متفکران غربی خود متفکران غربی مثل کسانی مثلاً تئودور آدورنو که کتاب دیالکتیک روشنگری را نوشتند میگفتند آن سوی عقل روشنگری آن سوی مدعاهای آزادی یعنی میگفتند روشنگری دارد میگوید خردگرایی در حالیکه یعنی مدرنیته درحالیکه بیخردی را آورده میگوید آزادی در حالی که استبداد را اعمال کرده میگوید تصویر روشن علمی از جهان درحالیکه مجموعهای از خرافههای جهان را ترویج میکند آن سوی خرد مدرن خرد ابزاری مدرن خرد سرکوبگر مدرن که خرد نیست خرد واقعی نیست آن سویش اون چیزی است که موریس بلانشو بهش میگوید اشاره به سادیسم، میگوید ذات این امر سرکوبگری و خشونت ذات مدرنیته اونچیزی که دارد مدرنیته را اداره میکند و جامعه امریکا را اینجور موارد که پیش میآید این خودش را نشان میدهد شما در مورد ورود پلیس ببینید ما تو خود ایران هم سابقه داریم در دورانی که به هر حال دولت تحت سیطره امریکا تو ایران حکومت میکرد سه بار پلیس و ارتش وارد فضای دانشگاه شدند یکی در واقع در آذر هزار و سیصد سی و دو بود یکی در بهمن هزار و سیصد چهل ارتش شرط باز فرستاد یکی هم در سیزده آبان سال پنجاه و هفت در امریکا شما نگاه بکنید این دانشجوها نه کسی را کشتند نه به کسی حمله کردند، نه سطل آشغالی سوزاندند نه شیشهای شکستند نه درختی قطع کردهاند نه با کسی دعوا کردند اینها فقط تجمع کرده بودند آن هم در درون دانشگاه چه دلیلی دارد که پلیس این شکلی ارتش این شکلی مرزها را در نوردد و وارد دانشگاه شود، آن باطن سرکوبگر استبدادی لیبرالیزم است که ویترین خودش را به آزادی میبنند.
سوال: آقای متقی الان میبینیم که پلیس در آمریکا از هر ابزاری برای سرکوب دانشجویان دارای استفاده میکند خود دانشجویان اعلام میکنند که این برخورد دولت آمریکا نشانه نبود دموکراسی و آزادی بیان در این کشور هستش ولی ما اظهار نظرهای مختلف مقامات آمریکایی از جمله وزیر امور خارجه آمریکا را که میبینیم بدون اینکه اشاره کند به هیچ دستگیری از اساتید و دانشجویان میگوید ما در کشورمان آزادی بیان داریم در کنارش رئیس مجلس به نمایندگان این کشور هشدار میدهد اگر دانشجویان تظاهرات خودشان ادامه بدهند گارد ملی را برای سرکوب اعزام میکنند؟
متقی: نگاه کنید دوتا موضوع بسیار جدی وجود دارد نکته اول اینکه هرگاه امریکاییها صحبت از دموکراسی میکنند شما بدانید این مفهوم دموکراسی در سیاست عملی یعنی خشونت هر موقع صحبت از حقوق بشر میکنند این به مفهوم کنش معطوف به جنگ است هر گاه صحبت از عدالت میکنند تلاش برای تثبیت ایجاد ساختار طبقاتی است بنابراین این واقعیت یک نوع ادبیاتی است که در ساختار سیاسی تو امریکا و جود دارد در دورانهای مختلف تاریخی هم باز تولید شده در فضای امریکا مراجع ذی قدرت در اختیار صهیونیستها است شما در نظر بگیرید هالیوود، اقتصاد، بورس، بانکداری، اتاقهای فکری که تولید اندیشه راهبردی میکنند خوب تمامی موارد و مراکز و مراجع نگاهشان یک نگاه حمایتی از اسراییل است، اسراییل در فضای نسل کشی قرار گرفته این نسل کشی اگر امریکاییها اجازه بدهند که این اندیشه ارائه بشود این اندیشه در فضای اجتماعی امریکا باز تولید بشود شما مطمئن باشید قابلیت این دیگر وجود ندارد که خواسته باشند موضوع را جمع کنند یعنی در اون شرایط یک جو ضد اسرائیل به وجود میآید که در آن جو ضداسرائیلی مجلس سنا و نمایندگان دیگر قادر نخواهند بود تا بیست و یک میلیارد دلار برای سه سال آینده هزینههای مربوط به تسهیلات و کمبود بودجه را برای اسرائیلیها تامین تحمیل کنند بنابراین پشت این خشونت یک معادله قدرت و نهادهای قدرت وجود دارد که اونها نقش نیابتی را در ارتباط با اسرائیل ایفا میکند بحثی است که دو نظریه پرداز روابط بینالملل به این موضوع اشاره داشتند.
سوال: آقای زرشناس به رسانهها اشاره کردند بر خلاف همه مقاطع زمانی مختلف که رسانهها در اختیار منافع غرب بودند در این دوره و در تجمع دانشجویی دانشگاههای آمریکا میبینیم که بازتابی از رفتارهای متناقض غرب در حقوق بشر و آزادی بیان هستند؟
زرشناس: میگویم دقیقاً به همین دلیل هست، چون عرض کردم، چون سیطره هژمونی که مدرنیته دارد خلق میشود حداقل به صورت موردی این مسئله قدرت اقناعی مدرنیته را، چون کاهش داده بنابراین نظام رسانهای هم که بر پایه این سیطره هژمونی بنا شده و مقوم آن بوده و نماینده اون بوده خوب طبیعی است که آن هم کارایی خودش را دارد از دست میدهد خیلی امر واضحی هستش یعنی ببینید آن چیزی که قوام میداد قدرت میداد و موجب میشد که نظام رسانهای بتواند عمل کند اون شرایطی بود که شرایط هژمونی بود که نظام جهانی ایجاد کرده بود و مدرنیته، چون حاکم بود و ظرفیت اقناعی داشت ساختار رسانهای اش هم میتوانست این امر را پیش میبرد همچون که ساختار سیاسی اش پیش میبرد ساختار سیاست معمولش هم چنان نظام دانشگاهی اش پیش میبرد و حوزههای دیگر، اما وقتی که کلاً مدرنیته متزلزل میشود عالم غرب مدرن وارد دوران انحطاطش می شود چیزی آن چیزی پیش میآید که خود فیلسوف فرانسوی که خودش حالا در مجموع غرب مدرن تعلق دارد و دریافته بود و میگوید سوژه متزلزل سوژه زخمی اون نامی است که بر بشر مدرن و اومانیسم گذاشته این وضع وقتی پیش میآید خوب نشان میدهد این نتیجهاش این است که با تضعیف قدرت اقناعی مدرنیته ساختار رسانهای این نظام هم قدرت اقناعی اش را از دست میدهد ضعیف میشود و از قضا سرکنجبین صفرا فزود این اینجوری میشود این علتش این هستش و ما از اینها از این به بعد بیش از اینها شاهد خواهیم بود یعنی ما از این به بعد بیش از این شاهد خواهیم بود که این سیطره هژمونی جاهای مختلف خلق خواهد شد روزنهها ایجاد خواهد شد همانگونه که در نظام جهانی فضا به سمت واگرایی رفت و فرصت برای دولتها استقلالطلب مثل دولت ایران فراهم شده فرصت برای ملتها دارد فراهم میشود همانگونه که توازن بین المللی دارد تغییر میکند که از نشانههایش همین رویداد وعده صادق و رویدادهایی نظیر این بود.